مصیبت دیده، برای مثال پیران قبیله خاک برسر / رفتند به خاک بوس آن در (نظامی۳ - ۴۲۴)، خوار، ذلیل. در مخاطبه دشنام و نفرین است نسبت به مخاطب خاک برسر شدن: کنایه از بدبخت شدن، بیچاره شدن
مصیبت دیده، برای مِثال پیران قبیله خاک برسر / رفتند به خاک بوس آن در (نظامی۳ - ۴۲۴)، خوار، ذلیل. در مخاطبه دشنام و نفرین است نسبت به مخاطب خاک برسر شدن: کنایه از بدبخت شدن، بیچاره شدن
آنکه خاک و آشغال را از زمین میروبد و پاک می کند، رفتگر جارو، آلتی برای تمیز کردن خاک و خاشاک و زباله از روی زمین که از برخی گیاهان یا الیاف مصنوعی تهیه می شود، جاروب، مکنسه برای مثال گر چنین جلوه کند مغبچۀ باده فروش / خاک روب در میخانه کنم مژگان را (حافظ - ۳۴)
آنکه خاک و آشغال را از زمین میروبد و پاک می کند، رفتگر جارو، آلتی برای تمیز کردن خاک و خاشاک و زباله از روی زمین که از برخی گیاهان یا الیاف مصنوعی تهیه می شود، جاروب، مِکنَسِه برای مِثال گر چنین جلوه کند مغبچۀ باده فروش / خاک روب در میخانه کنم مژگان را (حافظ - ۳۴)
کنایه از محتاج، آواره، آفت زده. (آنندراج). ذلیل: پر از درد نزدیک قیصر شدند ابا ناله و خاک برسر شدند. فردوسی. از حسرت تو هست جهان پای درگلی در ماتم تو کیست فلک خاک برسری. سیدحسن غزنوی. - خاک برسرشدن، مصیبت دیدن. بدبخت شدن. بیچاره شدن
کنایه از محتاج، آواره، آفت زده. (آنندراج). ذلیل: پر از درد نزدیک قیصر شدند ابا ناله و خاک برسر شدند. فردوسی. از حسرت تو هست جهان پای درگلی در ماتم تو کیست فلک خاک برسری. سیدحسن غزنوی. - خاک برسرشدن، مصیبت دیدن. بدبخت شدن. بیچاره شدن
کنّاس، (دهار) (آنندراج)، آنکه خاک روبد: خاک روبی است بنده خاقانی کز قبول تو نامور گردد، خاقانی، شاهنشه دو کون محمد که هر صباح آید بخاک روب درش بر سر آفتاب، علی خراسانی (از آنندراج)، ، نخج، گیائی درشت باشد که خاک روبان بدان زمین روبند، (فرهنگ اسدی)، جاروب، (آنندراج)، آنچه بدان خاک روبند: گر چنین جلوه کند مغبچۀ باده فروش خاکروب در میخانه کنم مژگان را، حافظ، چون پر و بال سمندر خاک روب آتشم ننگ می آید ببوی گل هم آغوشی مرا، طالب آملی (از آنندراج)
کَنّاس، (دهار) (آنندراج)، آنکه خاک روبد: خاک روبی است بنده خاقانی کز قبول تو نامور گردد، خاقانی، شاهنشه دو کون محمد که هر صباح آید بخاک روب درش بر سر آفتاب، علی خراسانی (از آنندراج)، ، نخج، گیائی درشت باشد که خاک روبان بدان زمین روبند، (فرهنگ اسدی)، جاروب، (آنندراج)، آنچه بدان خاک روبند: گر چنین جلوه کند مغبچۀ باده فروش خاکروب در میخانه کنم مژگان را، حافظ، چون پر و بال سمندر خاک روب آتشم ننگ می آید ببوی گل هم آغوشی مرا، طالب آملی (از آنندراج)